loading...
خط عشق
faryad بازدید : 9 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
چقد اسون از من گذشت،چقد زود چمدونش و بست،همیشه میگفت تا آخرش باهات هستم،همیشه

میگفت به یادتم،همیشه میگفت تو تمام زندگی منی،حتی وقتی داشتم میرفتم میگفت(من و یادت

نره،به پات میمونم)میگفت منتظرت میمونم،میگفت برو ولی زود برگرد،چشماش بارونی بود.

وقتی نامه هاش میرسید دلم میلرزید،دلتنگی هاشو احساس میکردم،هیچ وقت یادم نمیره شبایی رو

که تا صبح به فکر حرفاش بودم فکر نگاهاش،فکر خنده هاش،فکر چشماش که از همون روز اول منو به

سمت خودش کشوند.

دفعه اول که از  مرخصی اومدم تا وقتی ندیدمش اروم و قرار نداشتم،وقتی چشمام

چشماش و دید،یه تردیدی توی چشماش بیداد میکرد،نگاهش غریبه شده بود،ازش دلیل خواستم ولی 

سکوت کرد!!!!!

بعد از وقتها نامه هاش کم شده بود تا جایی که دیگه نامه ازش پیدا نشد،از هرکی سراغشو میگرفتم

جوابسربالا میدادن،اما بعد از مدتی سربازیم به اتمام رسید و برگشتم دونه های بارون دل شهر و بیقرار

کرده بود،از همه سراغشو گرفتم از دوستاش جواب میدادن ولی جوابای سربالا و باور نکردنی تا اینکه یک

روز توی پارک دیدمش خیلی عوض شده بود وقتی چشم تو چشم شدیم چشماش و

شناختم،چشماش پراز اشک شده بود،رفتم جلو اما اون با قدم های تندش منو از خودش روند دنبالش

دویدم اما نیستاد تا آخر صداش زدم ایستاد ولی برنگشت گفت:من ازدواج کردم دست از سرم بردار نزار

خاطره ها زنده بشن!!!

داشت میرفت تا اینکه کیفشو کشیدم گفتم:فقط میخاستم بگم "مبارک باشه"انشالله خوشبخت

بشی...

کیفشو از دستم کشید یک لحظه برق عشق گذشته برگشت اما سرش رو انداخت پایین و رفت....

من موندم و ی دل" شکسته..."


faryad بازدید : 13 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
رفتم جایی واسه یه قرارداد کاری...

احساس میکنم کلی انرژیم گرفته شده...

بعضی ها واسه یه کار چقدر الکی حرف میزنن...سرم رفت...

بیحوصلگی و خودم و وراجی طرفم همه رو اعصاب بود...


faryad بازدید : 15 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
ﺁﺩﻡ ﺧـﺎﺻـﻲ ﻧـﻴـﺴـﺘـﻢ ...
ﻣـﺨـﺎﻃـﺐ ﺧـﺎﺻـﻲ ﻫـﻢ ﻧـﺪﺍﺭﻡ ...
ﻓـﻘـﻂ ﺣـﺲ ﺧـﺎﺻـﻲ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ ...
ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ...
ﻣﻐﺮﻭﺭ ...
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻤﻴﺪﻡ ...
ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻴــﺮ ﻭ ﺑـــــــﺮﻭ ﺣﻮﺍﻟﻲ ﻣﺎ ﺗﻮﻗﻒ ﻣﻤﻨــــﻮﻉ
ﺍﺳﺖ...!

 


faryad بازدید : 35 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

مهاجرغرب :

احتراما بدینوسیله در گذشت پسر عموی گرامیتان جوانمرگ محمود بساطی  بعلت سکته مغزی را به شما و خانواده داغدارتان تسلیت عرض مینمایم .

از طرف :مهندس شهبازی مدیرکل شیلات استان -مهندس میرزابیگی معاونت  طرح وبرنامه ریزی جهاد کشاورزی استان کرمانشاه -سیامک الیاس پور -علی محمد اسلامپور -شهسوار بسطامی - فرزاد مرادپور


faryad بازدید : 13 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

 

 

دلم هوایت را کرده بود، دلتنگت بودم و حال که آمدی دلتنگ تر شدم..
خوش آمدی حضرت پاییز!

دیگر داشتیم می پوسیدیم از بی پاییزی، دیگر خسته شده بودیم از بهار و تابستان، اعتدال بهار با روزگار ما، با دلِ ما نمی خواند، جور در نمی آمد.. بهار با ما خیلی فرق داشت خیلی، تابستان هم..

 

ما را چه به بی غمی و اعتدال بهار پاییز جان؟ ما را چه به گرمای تابستان پاییز جان؟ حالِ ما مثل حال توست پاییز جان..

خوش آمدی حضرت پاییز...


faryad بازدید : 15 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)



من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند



تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 130
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 25
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 3,338